قالب پرشین بلاگ


قاب زیبای پنجره
اگر به خانه ی من امدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از ان به ازدحام کوچه ی خوشبختی بنگرم...
نويسندگان
آخرين مطالب

 

 

 

چقدر این دوست‌داشتن‌های بی‌دلیل


خوب است

مثل همین باران بی‌سوال


که هی می‌بارد ....


که هی اتفاقا آرام و


شمرده
شمرده


می‌بارد....



سید علی صالحی

 

[ پنج شنبه 16 بهمن 1393برچسب:"سید علی صالحی", ] [ 8:11 ] [ Emily&fa ]
عادت کرده ایم هر روز دوش بگیریم، اما یادمان می رود که ذهن مان هم به دوش نیاز دارد. گاهی با یک غزل حافظ می توان دوش ذهنی گرفت و خوابید؛ یک شعر از فروغ، تکه ای از بیهقی، صفحه ای از مزامیر، عبارتی از گراهام گرین، جمله ای از شکسپیر، خطی از نیما
، ولی غافلیم. 
شبانه روز چقدر خبر و گزارش و مطلب آشغال می تپانیم توی کله مان؟ بعد هم با همان کله ی بادکرده به رختخواب می رويم و توقع داریم در خواب پدربزرگ مان را ببینیم که یک گلابی پوست کنده و با لبخند می گوید بفرما. 
 
آفتاب یک ور می تابد و ماهی های چشمه ی آن باغ هم از شادی پشتک می زنند. غافلیم که دیگر خبری از این خوش خیالی ها نیست، وضع روزگار از جنس اعتماد نیست، هر چیزی یکجا بماند کرم می گذارد و آدم هم از این قاعده مستثنا نیست. نیست. نیست. شوخی نیست. موضوع جدی ست. گاهي‌ چيزي‌ كوچك‌ مي‌تواند با سرنوشت‌ آدم‌ بازي‌ ‌كند، گاهي‌ آدم‌ نامه‌اي‌ را بي‌دليل‌ حفظ‌ مي‌كند كه‌ بعدها همان‌ نامه‌ سند محكوميتش‌ مي‌شود. 
 
محاصره شده ایم. در یک صفحه ی مانیتور و جعبه ای که هزاران عکس و نامه و خاطره و نوشته و فیلم و موزیک را بلعیده و هروقت بخواهیم بالا می آورد محاصره شده ایم. ژاپنی ها می گویند هر چیزی که یکماه در کشویی مانده و سراغش را نگرفته ای دورش بینداز. و من می گویم هر چیزی هم که شاخت می زند دورش بینداز. و این چند روز بیش از سی گیگ عکس و مطلب از کامپیوترم بیرون ریختم. عکسهایی که نسبتی با من نداشت، نامه ها و مطالبی که دیگر نمی خواستم، ای میل هایی که روی هم تلمبار شده بود، و چند داستان و رمان نیمه تمام. 
سبک شدم. تمیز و مرتب شدم. حالا احساس یک مسافر سبکبار را دارم. پسر خوب و آقا.
 
عباس معروفی
[ پنج شنبه 16 بهمن 1393برچسب:, ] [ 8:3 ] [ Emily&fa ]

ببین!
تو جاودانه شدی
این قلب برای تو می تپد
این دست ها تنت را
به حافظه ی جانش سپرده
این نگاه رد آمدنت را
از ته خیابان می گیرد هر روز
این قلم برای تو
می چرخد هنوز
در دلم شاعری
همچو شمع شعله می کشد
پروانه ی نارنجی من!
هر قطره که می چکم
یک شعر به دامنت می افتد
بزن به موهات
و راه بیفت
می خواهم آمدنت را
قاب کنم.

[ پنج شنبه 16 بهمن 1393برچسب:عباس معروفی, ] [ 7:59 ] [ Emily&fa ]

هیچ چیزی از تو نمی‌خواستم
عشق من!
فقط می‌خواستم
در امتداد نسیم
گذشته‌ را به انبوه گیسوانت ببافم
تار به تار
گره بزنم به اسطوره‌های نارنجی
که هنگام راه رفتن
ستاره‌های واژگانم
برایت راه شیری بسازند
می‌خواستم سر هر پیچ
یک شعر بکارم
بزنی به موهات
که وقتی برابر آینه می‌ایستی
هیچ چیزی
جز دست‌های من
بر سینه‌ات دل دل نکند
می‌خواستم تمام راه با تو باشم
نفس بزنم
برایت بجنگم
بخاطرت زخمی شوم
و مغرور پای تو بایستم
بر ستون یادبود شهر.

عباس معروفی

[ پنج شنبه 16 بهمن 1393برچسب:, ] [ 7:52 ] [ Emily&fa ]

گابریل گارسیا مارکز یکی از معدود نویسندگانی بود که می‌توانست ورای عرف داستان بگوید و کلمات را کنار هم بچیند.
وقتی از او می‌پرسند چه رنگی را دوست داری نمی‌گوید قرمز یا آبی یا سفید. می‌گوید رنگ دریای کارائیب در ساعت ۳ بعدازظهر وقتی آفتاب مایل می‌تابد.

چرا هرکس که به های و هوی دنیا دل نمی‌دهد می‌شود بی سر و پا؟

توی این مملکت هرچیزی اولش خوب است، بعد یواش یواش بهش آب می‌بندند، خاصیتش را از دست می‌دهد، واسه‌ی همین هست که پیشرفت نمی‌کنیم.

سال بلوا - عباس معروفی

آدم می تواند در آن واحد در دو جا حضور داشته باشد، یکی آنجایی که هست، یکی آنجایی که میخواهد باشد.

آﺩﻡ ﺩﺭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﭘﻮﺳﺪ ﻭ ﭘﻮﮎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ ﺣﺎﻟﯽ ﺍﺵ ﻧﯿﺴﺖ.
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ؟
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﺜﻞ ﮐﻒ ﮐﻔﺶ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ!ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺷﺪﻩ.
ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ...
وقتي خدا مي خواست تو را بسازد، چه حال خوشي داشت، چه حوصله اي ! اين موها، اين چشم ها .... خودت مي فهمي؟ من همه اين ها را دوست دارم.

 خیلی ها فکر می کنند سلامتی بزرگترین نعمت است، ولی سخت در اشتباهند. وقتی سالم باشی و در تنهایی پرپر بزنی، آنی مرض می گیری، بدترین نحوست ها می آید سراغت، غم از در و دیوارت می بارد، کپک می زنی. کاش مریض باشی ولی تنها نباشی.


عباس معروفی

[ پنج شنبه 16 بهمن 1393برچسب:, ] [ 7:47 ] [ Emily&fa ]

پنجره ی خوابت را باز بگذار عشق من!
امشب هم می آیم.
پیرهن نارنجی تنت کن 
چکمه قهوه ای بپوش
موهات را بریز دور شانه ات 
و راه بیفت
امشب می خواهم در بارسلونا قدم بزنیم 
یا در فلورانس
شاید بخواهی کنار برج ایفل 
یا شهری دیگر
هر جا تو خواستی 
هر جا که شد 
با سرنوشت نمی توان در افتاد 
پنجره ی خوابت را باز بگذار... 

عباس معروفی

[ یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:, ] [ 13:4 ] [ Emily&fa ]

ﺷﻌﺮ ﭼﮑﯿﺪﻩﯼ ﻧﺎﺏ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺎﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﻮ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺷﻌﺮ ﺍﺭﺍﺑﻪﻫﺎﯼ ﻣﺴﺖ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﺴﺖ ﻭ ﺧﯿﺰﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ
ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ﻧﻤﯽﺍﻓﺘﺪ
ﻧﺎﺭﻧﺠﯽ
ﺷﻌﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﻧﺎﺯ ﻭ ﮐﺮﺷﻤﻪﯼ ﮐﻠﻤﺎﺕ
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﻣﯽﺭﻭﯼ
ﺷﻌﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻬﺪ ﺷﺮﺍﺏ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﯽﺯﻧﯽ
ﺷﻌﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﻮ
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ
ﺷﻌﺮ ﮐﻪ ﺣﺠﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺁﺭﺍﯾﻪ ﻧﻤﯽﺑﻨﺪﺩ
ﺷﻌﺮ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻤﯽﭘﻮﺷﺪ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽﺧﻨﺪﺩ
ﺩﺭ ﭼﺸﻢﻫﺎﯼ ﺗﻮ
ﺍﻭﺝ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ
ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻦ
ﺳﺮﺭﯾﺰ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﻗﻠﻢ
ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯽﺗﺮﺍﻭﺩ ﺍﺯ ﺁﻥ...

 

 

عباس معروفی

[ یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:عباس معروفي, ] [ 12:57 ] [ Emily&fa ]

دریا دریا مهربانی‌ات را می‌خواهم

نه برای دست‌هام

نه برای موهام

نه برای تنم

برای درخت‌ها

تا بهار بیاید.

و تو فکر می‌کنی

زندگی چند بار اتفاق می‌افتد؟

و تو فکر می‌کنی

یک سیب چند بار می‌افتد

تا نیوتن به سیب گاز بزند

و بفهمد

چه شیرین می‌بود

اگر می‌توانستیم

به آسمان سقوط کنیم؟

چند بار؟

راستی

دریای دست‌هات

آبی زمینی است؟

می‌دانی

سیاه هم که باشد

روشنی زندگی من است.

و تو فکر می‌کنی

من چند بار

به دامن تو می‌افتم؟

...

من فکر می‌کنم

جاذبه‌ی تو از خاک نبوده

از آسمان بوده

از سیب نبوده

از دست‌‌هات بوده

از خنده‌هات

موهات

و نگاه برهنه‌ات

که بر تنم می‌ریخت.

[ یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:عباس معروفي, ] [ 12:52 ] [ Emily&fa ]

مــي دانــي!

وقتــي قبــل از بــرگشتــن،

فعــل رفتنــي در کــار بــاشــد؛

...

محبــت خــراب مــي شــود،

محبــت ويــران مــي شــود،

محبــت هيــچ مــي شــود!

بــاور کــن!

يــا بــرو

يــا بمــان!

امــا اگــر رفتــي،

هيــچ وقــت بــرنگــرد!

هيــچ وقــت...

نادر براهیمی

[ سه شنبه 13 خرداد 1393برچسب:, ] [ 9:22 ] [ Emily&fa ]

باورم نمی‌شود
نباشی‌
نیایی
نمانی
بروی
یا اگر می‌روی
دوباره بر نگردی
باورم نمی‌شود
تنگِ غروب
تنگِ هم
کنارِ من
سر در آغوش من
روی پلّه .نشستنی نباشد
میانِ چای خوردن ها

گپ زدنی‌ نباشد
شانه به شانه ت
شانه به شانه کوچه
شانه به شانه باران
دست در دستِ من
قدم زدنی‌ نباشد
باورم نمی‌شود
غروب باشد
اذان مغرب باشد
این خانه باشد
این باغچه
این حوض
این کوچه
باورم نمی‌شود
من باشم
تو نباشی‌
و تمام شدنی برای من نباشد
تو نباشی‌ و مرگی برای من نباشد
باورم نمی‌شود
جز خالی‌ِ این روز ها
خالی‌ِ این دنیا
هیچ چیز باورم نمی‌شود

نیکی‌ فیروزکوهی

[ دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 10:37 ] [ Emily&fa ]

:

با گریه های یکریز
یکریز
مثل ثانیه های گریز
با روزهای ریخته 
در پای باد 
با هفته های رفته 
با فصل های سوخته 
با سالهای سخت 
رفتیم و 
سوختیم و 
فروریختیم 
با اعتماد خاطره ای در یاد 
اما 
آن اتفاق ساده نیفتاد

قیصر امین پور

[ پنج شنبه 4 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 19:26 ] [ Emily&fa ]

 

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم

حافظ

[ پنج شنبه 4 ارديبهشت 1393برچسب:حافظ, ] [ 19:24 ] [ Emily&fa ]

 

در آن نفس که بمیرم در آرزوی توباشم
بدان امیددهم جان که خاک کوی توباشم
به صبح روزقیامت که سرزخاک برآرم
به گفتگوی توخیزم به جستجوی توباشم
به مجمعی که درآیندشاهدان دوعالم
نظربه سوی تودارم غلام روی توباشم
به خوابگاه عدم گرهزارسال بخسبم
زخواب عاقبت آگه به بوی موی توباشم
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی توباشم
می بهشت ننوشم زدست ساقی رضوان
مرابه باده چی حاجت که مست روی توباشم
هزار بادیه سهل است باوجودتورفتن
وگر خلاف کنم سعدیا بسوی تو باشم

سعدی

[ پنج شنبه 4 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 19:23 ] [ Emily&fa ]
 

تا به حال کسی
تو را با چشم هاش نفس کشیده ؟
آنقدر نگاهت می کنم
که نفس هام
به شماره بیفتد...
بانوی زیبای من... !
جوری که از خودت فرار کنی
و جایی جز اغوش من
نداشته باشی .....

[ سه شنبه 20 اسفند 1392برچسب:عباس معروفی, ] [ 13:23 ] [ Emily&fa ]

همچو یک ساز
در آغوشمی 
می نوازمت نرم و آرام
در نفس هات می چرخم
و لایه لایه اوج می گیرم 
همچو یک پیانو کنارت آرمیده ام
و انگشتانت 
نقطه نقطه ی تنم را
به صدا در می آورد
گل به گل ورق می خوری
لبریز می شوی
نارنجی من!
بگذار این راز 
در آسمان بماند
و هیچ کس نداند
که آه تو کدام بود
و بوسه های من کدام!

[ سه شنبه 20 اسفند 1392برچسب:عباس معروفی, ] [ 13:16 ] [ Emily&fa ]

وقتی که تو نیستی
دنیا چیزی کم دارد
مثل کم داشتنِ یک وزیدن، یک واژه، یک ماه!

من فکر می‌کنم در غیاب تو
همه‌ی خانه‌های جهان خالی‌ست
همه‌ی پنجره‌ها بسته است

وقتی که تو نیستی
من هم
تنهاترین اتفاق بی‌دلیل زمینم!

واقعا
وقتی که تو نیستی
من نمی‌دانم برای گم و گور شدن
به کدام جانب جهان بگریزم!

"سید علی صالحی"

[ سه شنبه 20 اسفند 1392برچسب:"سید علی صالحی", ] [ 12:58 ] [ Emily&fa ]


تو ليلي نيستي 
من اما
مجنون حرف هات مي شوم
ديوانه ي دست هات
مبهوت خنده هات
گل قشنگم
شيرين نيستي
ولي من
صخره هاي شب را
آنقدر مي تراشم
تا خورشيدم طلوع کند
و تو
در آغوشم بخندي


[ پنج شنبه 15 اسفند 1392برچسب:عباس معروفي, ] [ 9:1 ] [ Emily&fa ]


ایران ای سرای امید
بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پر خون
خورشیدی خجسته رسید

اگر چه دلها پر خون است
شکوه شادی افزون است
سپیده ما گلگون است، وای گلگون است
که دست دشمن در خون است
ای ایران غمت مرساد
جاویدان شکوه تو باد

راه ما، راه حق، راه بهروزی است
اتحاد، اتحاد، رمز پیروزی است
صلح و آزادی جاودانه در همه جهان خوش باد
یادگار خون عاشقان، ای بهار
ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته باد

هوشنگ ابتهاج(ه.الف.سایه)

[ شنبه 10 اسفند 1392برچسب:هوشنگ ابتهاج(ه,الف,سایه), ] [ 10:13 ] [ Emily&fa ]

من؛

سالهای سال مردم،

تا اینکه، یک دم زندگی کردم
تو می توانی
یک ذره
یک مثقال
مثل من بمیری؟!


" قیصر امین پور "

[ شنبه 10 اسفند 1392برچسب: قیصر امین پور ", ] [ 10:10 ] [ Emily&fa ]

من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسی می خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار
خانه ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
"خانه دوست کجاست؟ "

[ جمعه 2 اسفند 1392برچسب:, ] [ 22:21 ] [ Emily&fa ]

من امیدم را در یاس یافتم
مهتابم را در شب

عشقم را در سال بد یافتم
و هنگامی كه داشتم خاكستر می شدم

گر گرفتم
زندگی با من كینه داشت
من به زندگی لبخند زدم
خاك با من دشمن بود
من بر خاك خفتم
چرا كه زندگی سیاهی نیست
چرا كه خاك خوب است.

شاملو
هیچ

[ جمعه 2 اسفند 1392برچسب: شاملو, ] [ 9:2 ] [ Emily&fa ]

فردا اگر ز راه نمی آمد

من تا ابد کنار تو می ماندم 

من تا ابد ترانه عشقم را 

در آفتاب عشق تو می خواندم

....................

ادامه...............


ادامه مطلب
[ سه شنبه 24 دی 1392برچسب:فروغ فرخزاد, ] [ 10:32 ] [ Emily&fa ]
 
روزي اگر سراغ من آمد به او بگو :

 

من مي شناختم او را

نام تو راهميشه به لب داشت

حتي

در حال احتضار

آن دلشكسته عاشق بي نام و بي نشان

آن مرد بي قرار

روزي اگر سراغ من آمد به او بگو :

هر روز پاي پنجره غمگين نشسته بود

و گفتگو نمي كرد

ادامه.................


ادامه مطلب
[ یک شنبه 15 دی 1392برچسب: " حمید مصدق ", ] [ 21:31 ] [ Emily&fa ]
..........................

 

اما من و تو

دور از هم می پوسیم

غمم از وحشت پوسیدن نیست

غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است

دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست

از سر این بام

این صحرا

این دریا

پر خواهم زد

خواهم مرد

غم تو این غم شیرین را

با خود خواهم برد ...

ادامه........

" حمید مصدق 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 15 دی 1392برچسب:" حمید مصدق , ] [ 21:25 ] [ Emily&fa ]

 

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم

ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم

 

چو گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک‌خورده‌ایم

 

اگر داغ دل بود، ما دیده‌ایم

اگر خون دل بود، ما خورده‌ایم

 

اگر دل دلیل است، آورده‌ایم

اگر داغ شرط است، ما برده‌ایم

 

اگر دشنۀ دشمنان، گردنیم

اگر خنجر دوستان، گُرده‌ایم

 

گواهی بخواهید، اینک گواه

همین زخم‌هایی که نشمرده‌ایم

 

دلی سر بلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده‌ایم

 

قیصر امین پور

[ سه شنبه 7 آبان 1392برچسب:, ] [ 8:10 ] [ Emily&fa ]

به خواب می‌ماند
تنها به خواب می‌ماند
چراغ، آینه، دیوار بی تو غمگینند

تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست از تو می‌گویم

تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب می‌شنوم

تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه دراین خانه ست
غبار سربی اندوه، بال گسترده است

تو نیستی که ببینی دل رمیده‌ی من
به‌جز تو یاد همه چیز را رها کرده است

ادامه.............


ادامه مطلب
[ سه شنبه 7 آبان 1392برچسب:, ] [ 7:54 ] [ Emily&fa ]

اگر باید زخمی داشته باشم
که نوازشم کنی
بگو تا تمام دلم را
شرحه شرحه کنم

زخم‌ ها زیبایند
و زیباتر آن‌ که
تیغ را هم تو فرود آورده باشی
تیغت سـِحر است و
نوازشت معجزه
و لبخندت
تنظیفی از فواره‌ ی نور
و تیمار داری‌ ات
کرشمه‌ ای میان زخم و مرهم

عشق و زخم
از یک تبارند
اگر خویشاوندیم یا نه
من سراپا همه زخمم
تو سراپا
همه انگشت نوازش باش


حسین منزوی
---------------

[ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ] [ 20:50 ] [ Emily&fa ]

هیچ انتظاری از کسی ندارم!

 

و این نشان دهنده ی قدرت من نیست...!

مسئله، خستگی از اعتماد های شکسته است...

بگذار سپیده سر زند.

چه باک که من بمیرم وشبنم فرو خشکد.

و شبگیر خاموش شود و شباهنگ گنگ گردد.

و مهتاب رنگ بازد و ستاره ی سحری باز گردد.

وراه کهکشان بسته شود ....

 

بگذار سپیده سر زند و پروانه به سوی آفتاب پر کشد.

 

شریعتی

[ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ] [ 10:35 ] [ Emily&fa ]


تو چه دانی که پس هر نگه ساده من ،

چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست ؟

یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز ،

بر من افتد ؛ چه عذاب و ستمی ست .

دردم این نیست ولی ،

دردم این است که من بی تو دگر

از جهان دورم وبی خویشتنم .

پوپکم ! آهوکم !

تا جنون فاصله ای نیست ازینجا که منم......

ادامه....


ادامه مطلب
[ یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:اخوان , ] [ 11:1 ] [ Emily&fa ]

آموزگار نیستم
تا عشق را به تو بیاموزم
ماهیان نیازی به آموزگار ندارند
تا شنا کنند
پرندگان نیز آموزگاری نمی خواهند
تا به پرواز در آیند
شنا کن به تنهایی
پرواز کن به تنهایی
عشق را دفتری نیست
بزرگترین عاشقان دنیا
خواندن نمی دانستند

[ دو شنبه 10 تير 1392برچسب:, ] [ 18:19 ] [ Emily&fa ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

########## هم موسم بهار طرب خیز بگــــــــــذ رد/ هم فصل ناملایم پاییز بگــــــــــــــــذ رد/ گر نا ملایمی به تو کرد از قـضــــــــــا خود را مساز رنجه که این نیز بگذرد
امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 996
بازدید ماه : 1370
بازدید کل : 61283
تعداد مطالب : 452
تعداد نظرات : 89
تعداد آنلاین : 1





تبادل لینک

خرید بک لینک